جدول جو
جدول جو

معنی شیرگیر شدن - جستجوی لغت در جدول جو

شیرگیر شدن
(خُ کَ دَ)
در تداول عوام، سخت شجاع و دلاور گشتن. (یادداشت مؤلف). تسلطی یافتن و چربیدن. (آنندراج) :
که به سرپنجه شیرگیر شده ست
شیر برنا و گرگ پیر شده ست.
نظامی.
، جسور و دلیر و جری گشتن. جری شدن. بسیار به خود غره گردیدن. سخت جری و بی شرم گشتن. بغلط تشجیع شدن و جسور شدن. (یادداشت مؤلف). جری و گستاخ و بی پروا شدن. (ناظم الاطباء) ، خوش و خرم شدن. (یادداشت مؤلف) :
مست گشت و شاد و خندان شد چو باغ
در ندیمی و مضاحک رفت و لاغ
شیرگیر و خوش شد انگشتک بزد
سوی مبرزرفت تا میزه کند.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درگیر شدن
تصویر درگیر شدن
گرفتار شدن، آغاز شدن زد و خورد، افروخته شدن آتش جنگ و نبرد
فرهنگ فارسی عمید
(پِ هَِ زَ دَ)
گرفتار شدن. دچار آمدن. دچار خوردن. برخورد کردن. مواجه شدن. در محل نزاع و زد و خورد قرار گرفتن، و این بیشتر در اصطلاح نظامی متداول است، شروع شدن. درگرفتن. آغازیدن: درگیر شدن جنگ بین المللی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، مؤثر افتادن. اثر کردن:
دیده تا بستم خیال آن پری تسخیر شد
تا به گل این درگرفتم صحبتم درگیر شد.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- درگیر شدن دعا (نفرین) ، مستجاب شدن آن. برآورده شدن دعایا نفرین. مستجاب گشتن. روا شدن دعا یا نفرین. برآمدن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ شُ دَ)
طعم و مزۀ خوش و مطبوع یافتن. خوشمزه و شهدآگین شدن. دارای شهد و حلو گردیدن. حلاوت. (یادداشت مؤلف). احلیلاء. حلاوه. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت مؤلف). ملاحه. ملوحه. (تاج المصادر بیهقی) :
وآن چیز خوش بود به مزه ایدون
شیرین از او شده ست چنان خرما.
ناصرخسرو.
- شیرین شدن آب، گوارا و عذب شدن آن: بسته شود شکافها و ایمن گردد راهها و شیرین شود آبها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312).
- شیرین شدن دهان (دهن، کام) ، حلاوت یافتن دهان به سبب خوردن شیرینی و جز آن.
- امثال:
از حلوا گفتن دهان شیرین نشود. (امثال و حکم دهخدا).
شیرین نشود دهن به حلوا گفتن.
(از شاهدصادق).
از سرکه نگشت کام شیرین.
امیرخسرو (از امثال و حکم).
، به نوایی رسیدن. نوایی یافتن، خوش آیند و دلنشین شدن:
بیستون بر کوهکن خواب فراغت تلخ کرد
زود می چسبد به دل کاری که شیرین می شود.
صائب (از آنندراج).
- شیرین شدن چیزی کسی را، عزیز و خوش آیند و مورد علاقه شدن:
چون طمع شیرین شدت در جای و ناجای ای عزیز
هم نگون پیش سخی هم پیش دون باید شدن.
صائب (از آنندراج).
- شیرین شدن در چشم (در نظر) کسی، خوش آیند گشتن در چشم وی. شیرین آمدن به چشم او:
تا چو زنبور عسل در چشم هم شیرین شوند
به که باشد خانه های دوستان از هم جدا.
صائب (از آنندراج).
رجوع به ترکیب شیرین آمدن به چشم کسی در ذیل مادۀ شیرین شود.
- شیرین شدن در دل کسی، عزیز و گرامی شدن در نظر وی:
ازجوانمردی شیرین شده در هر دل
وز خردمندی کافی شده در هر فن.
فرخی.
- شیرین شدن لب، کنایه از تبسم کردن و لبخند زدن. مزۀ شیرینی به لب نسبت ندارد زیرا که ذائقه در دهان و زبان است و کام و زبان و دهان شیرین گویند نه اینکه گویند در فلان چیز لب شیرین شد، پس کنایه از تبسم نمودن و نرم خندیدن باشد. (از آنندراج) :
اگر نه مصدر ذاتت بود چگونه قضا
لبش ز زمزمۀ ’کن فکان’ شود شیرین.
عرفی (از آنندراج).
صنم را زآن خجالت دیگر آن شب
به شکّرخنده ای، شیرین نشد لب.
آصف خان جعفر (از آنندراج).
- شیرین شدن مظنۀ بازار، گران شدن نرخ اجناس و رونق گرفتن و مشتری یافتن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درگیر شدن
تصویر درگیر شدن
((~. شُ دَ))
دچار شدن، شروع شدن جنگ
فرهنگ فارسی معین